این فصل لیگ برتر هم تموم شد و طلسم قهرمانی آرسنال بعد از 19 سال نشکست. اونم در حالی که بهترین فصل رو توی دههی اخیر پشت سر گذاشتیم و تبدیل به تیمی شدیم که بیشترین تعداد روز رو صدرنشین لیگ بوده، اما نتونسته قهرمان بشه.
قبل از اینکه فصل شروع بشه، فکر کردن به قهرمانی چیزی شبیه رویا بود. فصل قبل تمام تلاش تیم این بود که سهمیهی لیگ قهرمانان رو بگیره، اما لغزش توی چند بازی آخر باعث شد سهمیه از دست بره و بریم به لیگ اروپا. تصور کنین برای چنین تیمی، تصور رقابت قهرمانی توی فصل بعد چقدر بعیده (البته یادمه خودم اول فصل که تیم فانتزیم رو چیده بودم و توی توییتر گذاشته بودم، نوشته بودم «به امید قهرمانی»، اما از اون امیدهای واقعی نبود؛ آرزو بود). اما این تیم تا یک قدمی قهرمانی رفت. جام دستش بود و خودش از دستش داد
دو سه ماه پیش که فصل از نیمه گذشته بود و با اختلاف خوبی نسبت به سیتی صدرنشین بودیم، داشتم توی ذهنم برنامهریزی میکردم که بعد از قهرمانی، یک مطلب ویژه بنویسم. حتی به جزئیاتش هم فکر کرده بودم. اما اون سه تساوی پیاپی و بعدش هم باخت به سیتی…
کنار اومدن با این واقعیت که گرچه خوب بودیم، اما نتونستیم قهرمان بشیم، ساده نیست. خیلی دلایل هم میشه براش آورد. مثلاً اینکه عمق ترکیب تیم زیاد نبود؛ با مصدومیت سالیبا، دفاع افت شدیدی کرد یا ساکا رقیب نداشت و تقریباً توی تمام بازیها در ترکیب ثابت بود و یه جاهایی از فصل خستگیش مشخص بود. اینکه رقیبمون سیتی بود که اندازهی یک تیم داخل زمین، یک تیم با کیفیت روی نیمکت داره. اینکه تیم جوون بود و توی بعضی بازیها بیتجربگی کار دستشون داد. اینکه توی بعضی بازیها داوری فاجعه بود (مثلاً توی بازی برنتفورد داور VAR یادش رفت خط آفساید رو بکشه و گل برنتفورد رو قبول کرد و بازی مساوی تموم شد) و… تا ابد میشه این دلایل رو ادامه داد، اما واقعیت تغییر نمیکنه: من سیتی قهرمان شد و ما دوم.
راستش گرچه منسیتی واقعاً این فصل فوقالعاده بود (و احتمالاً بالاخره میتونن قهرمان لیگ قهرمانان هم بشن)، اما آرسنال جام رو به منسیتی نباخت، به خودش باخت. وقتی توی کورس قهرمانی هستی و هشت امتیاز جلوتری، نباید سه بازی پیاپی، سه تا مساوی بدی. نباید رفت و برگشت از تیم تهجدولی ساوتهمپتون فقط 1 امتیاز بگیری. نباید وقتی از لیورپول و وستهم در عرض بیست دقیقه دو گل جلو میافتی، راحت وا بدی و آخر بازی مساوی بشه. نباید تهش جوری بشه که هشت امتیاز پیشتازیت تبدیل بشه به پنج امتیاز عقب موندگی. حتی اگه باخت رفت و برگشت به سیتی رو در نظر بگیریم، باز هم قهرمانی دست خود آرسنال بود. اگه بقیهی بازیها رو میبرد و توی این هفت هشت بازی آخر اینقدر امتیاز از دست نمیداد، بیتوجه به نتایجی که سیتی میگرفت، قهرمان بود.
اما خب، اینم تجربه میشه. تیم جوونه و هنوز کلی کار داره. الان تیم به این باور رسیده که میتونه برای قهرمانی لیگ رقابت کنه. از فصل بعد توی لیگ قهرمانان هم هستیم و این یعنی پول بیشتری وارد باشگاه میشه و در ضمن با نمایش جذاب این فصل، بازیکنهای مطرحتری حاضر میشن و تمایل دارن که به تیم بیان. فصل بعد، بیستمین سالگرد قهرمانی تیم شکستناپذیر آرسناله و شاید بهقول میثاق اصلاً قسمت اینه که با لباس جذاب فصل بعد طلسم قهرمانی تیم بشکنه.
گرچه الان داغ شکست روی دل طرفدارها سنگینی میکنه، اما نباید عملکرد فوقالعادهی تیم رو نادیده گرفت. پیشرفتهایی که تیم توی این دو سه سال با مربیگری آرتتا داشته، انکارناپذیره. آرسنال رو از باشگاهی که برای سهمیه رقابت میکرد، با خریدهای هوشمندانه و مربیگری خوب، تبدیل کرده به یکی از مدعیهای قهرمانی. اونم با یکی از جوونترین تیمهای لیگ. آرتتا تماشاگرها و طرفدارها رو با تیم آشتی داد. من توی ورزشگاه نبودم، اما از پشت نمایشگر کاملاً میتونستم جو متفاوت ورزشگاه رو حس کنم.
جو حاکم بر تیم هم فوقالعاده بود. ازشون این حس رو میگرفتم که به چشم «خانواده» به هم نگاه میکنن، نه «همتیمی»؛ با اون خوشحالیهای دستهجمعی بعد از هر گلشون، اون خوشحالیهای بعد از هر برد، اون جنگیدنها تا دقیقهی آخر برای برگردوندن نتیجه. حتی برگشتن ونگر به ورزشگاه، اولین بار بعد از رفتنش از باشگاه و یکجورهایی دلجویی از این پیرمرد که حق زیادی به گردن باشگاه داره. در تمام اینها میشه رد پای مربی رو دید. البته نه اینکه آرتتا بینقص باشه. نه. اونم توی این فصلها پیشرفت کرده و بهتر شده. هنوزم نقصها و ایراداتی داره، اما روندش نشون داده که میخواد و میتونه بهتر بشه.
بهشخصه به آیندهی این تیم امیدوارم. فکر میکنم تازه شروع راهه و قراره چند سالی دور، دور آرسنال باشه. که اگه کسی پرسید طرفدار چه تیمی هستی و گفتی «آرسنال»، رو ترش نکنه و تعجب نکنه و تیکه نندازه 🙂
مورد خاص گرانیت ژاکا
ژاکا سال 2016، بهعنوان یکی از آخرین خریدهای ونگر، از مونشن گلادباخ به آرسنال اومد. چیزی که فشار رو روی ژاکا زیاد میکرد، رقم انتقالش بود که بعد از انتقال مسعود اوزیل از رئال، دومین خرید گرون آرسنال محسوب میشد (البته قاعدتاً توی اون زمان و فقط حدود دو میلیون پوند ارزونتر از اوزیل). موقعی که ژاکا اومد، امید زیادی بهش بود که بتونه عصای دست خط میانی تیم باشه، اما خب اون بازیکنی نشد که انتظار میرفت. یکی از مشکلاتش هم خطاها و اخطارهایی بود که میگرفت. جوری که از یک جایی به بعد، داورها هم روی ژاکا حساس شده بودن و بابت خطاهایی که انجام میداد، سنگینتر جریمهاش میکردن.
فصل 2020-2019 ژاکا بهعنوان کاپیتان تیم انتخاب شد، اما نتایج ضعیفی که آرسنال میگرفت، خیلی زود پیکان انتقادها رو متوجه ژاکا کرد. توی بازی با کریستال پالاس، آرسنال 2 بر صفر جلو افتاد، اما پالاسیها دو گل رو جبران کردن و بازی مساوی شد. ژاکا تعویض شد و موقع تعویض تماشاگرهای خودی «هو» کردنش. ژاکا هم که معمولاً زود از کوره در میره، عصبانی شد، برگشت و جوابشون رو داد، پیراهن و بازوبندش رو در آورد و روی زمین پرت کرد و یک راست به رختکن رفت.
بعد از اون اتفاق خیلیها میگفتن ژاکا باید از آرسنال بره. میگفتن به هوادارها و پیراهن باشگاه و از اون بدتر، بازوبند کاپیتانی اهانت کرده و خب کیفیت خارقالعادهای هم از خودش نشون نداده بود که جایگزینناپذیر باشه. با این حال ژاکا موند. از کاپیتانی برکنار شد، اما موند. چون شخصیت ژاکا شخصیت جنگجوییه. اینجوری نیست که کنار بکشه. هر بازیکن دیگهای بود، احتمالاً همون فصل از تیم جدا میشد. اما ژاکا موند و برای جایگاهش جنگید.
ژاکا بهمرور بهتر شد. دو فصل پیش، قبل از آغاز فصل، رم و مورینیو میخواستنش. خیلی از هوادارها هم دوست داشتن فروش بره. اما آرتتا با ژاکا صحبت کرده و ازش خواسته بود که بمونه. ژاکا هم موند و قراردادش رو تا 2025 تمدید کرد. فصل پیش خوب بود، اما نقطهی عطف این فصل رقم خورد. فصلی که بیشترین بازی رو برای آرسنال کرد (نسبت به همهی فصلهای پیشین)، هیچ کارت قرمزی نگرفت و کمترین تعداد کارتهای زردش رو گرفت، در تمام بازیها 9 گل زد و 7 پاس گل داد که بهترین آمارش بود، بهترین میانگین امتیازی بین همهی فصلهای حضورش در آرسنال رو به دست آورد و از همه مهمتر، مصدوم نشد و تا آخر موند. تبدیل به بازیکنی جایگزینناپذیر برای آرسنال شد. با اینکه بازوبند نداشت، اما مشخص بود که توی زمین تیم رو رهبری میکنه. اثرگذاریش مشخص بود.
حالا گفته میشه که قراره ژاکا از آرسنال بره، اونم بعد از درخشانترین فصل فوتبالیش توی این باشگاه. گویا لورکوزن باهاش به توافق رسیده و آرتتا هم گرچه دوست داره ژاکا رو نگه داره، اما به تصمیم اون احترام گذاشته. ژاکا کارش رو کرد: موند و احترامش رو پس گرفت. توی آخرین بازی فصل، جلوی ولوز، که همه میدونستن احتمالاً آخرین بازی ژاکا با پیراهن آرسناله، تماشاچیها مدام تشویقش کردن و موقع تعویضش توی آخرین بازیش، همه از جاشون بلند شدن. همه گفتن «ژاکا میخوایم بمونی» و چه بازی خداحافظی باشکوهی بود: دو گل زد و بهترین بازیکن زمین هم شد.
من ژاکا رو همیشه دوست داشتم. با اینکه شاید بیشتر از هر بازیکن دیگهای حرصم داده، اما روحیه و جنگندگیش رو دوست دارم. اینکه همیشه وقتی توی زمین میره، از صد درصد وجودش مایه میذاره. ناراحتم که داره میره و نشد جام قهرمانی لیگ برتر رو با آرسنال بالای سرش ببره. ای کاش میموند و فصل بعد با تیم قهرمان میشد. نگرانم از اینکه بار تجربهی این سالهاش، فصل دیگه همراه تیم نیست. اما خوشحالم که داره توی اوج میره، توی زمانی که هوادارها عاشقشن و یکصدا ازش میخوان بمونه. شاید کاری که اون سال کرد بیاحترامی بود، اما هوادارها هم باهاش بد تا کرده بودن. حرفهای بدی زده بودن، تهدیدهای زشتی کرده بودن، برای خانوادهاش آرزوهای شرمآوری کرده بودن. اینکه با وجود همهی فشارها موند و خودش رو ثابت کرد، نشون میده چه شخصیت محکمی داره. راستش ژاکا من رو یاد ناروتو میاندازه و به همین دلیله که دوستش دارم.
خلاصه که آقای زودجوش (که این فصل خیلی روی این ویژگیت کار کردی و بهتر شدی)، خداحافظ. دلمون (حداقل دل من) برات تنگ میشه. امیدوارم هرجا میری موفق باشی و البته خانوادهات سلامت باشن.
پ.ن: توی رأیگیری بهترین بازیکن این فصل باشگاه، من به ژاکا رأی دادم. هرچند همهی بازیکنها خوب بودن و شاید بهنظر خیلیها افراد دیگهای بهتر بوده باشن و احتمالاً ژاکا در حضور افرادی مثل اودگارد یا ساکا رأی بالایی نیاره، اما من آدم خاطرهبازی هستم و عملکرد این فصلش برام خیلی دلپذیر بود.