به همه‌چیز سیخونک بزنید!

کورت وُنه‌گات نویسنده‌ی بی‌نام و نشانی نیست. شاید شما مثل من فقط نامش را شنیده و کتاب‌هایش در لیست مطالعه‌ی آینده‌تان باشد، شاید هم یکی دوتا از کتاب‌هایش را خوانده باشید. احتمالا نام کتاب «سلاخ‌خانه‌ی شماره پنج» به گوشتان خورده. به هر حال این پست درباره‌ی جوابی است که این نویسنده‌ی آمریکایی به نامه‌ی چند دانش‌آموز داده است.

ماجرا از این قرار است که اواخر سال 2006 خانم لاک‌وود، معلم انگلیسی یکی از دبیرستان‌های نیویورک، از دانش‌آموزانش می‌خواهد که به عنوان تکلیف نامه‌ای به نویسنده‌ی موردعلاقه‌شان بنویسند و با آن نامه متقاعدش کنند که از مدرسه‌شان بازدید کند. پنج نفر از شاگردان خانم لاک‌وود کورت ونه‌گات را (که در روزهای آخر عمرش به سر می‌برده) به عنوان مخاطب نامه‌شان انتخاب می‌کنند. البته کورت ونه‌گات مثل سایر مخاطبان نامه‌های بچه‌ها برای بازدید به مدرسه نمی‌آید، اما حداقل یک جوابیه برای آن پنج نفر می‌نویسد. ونه‌گات پنج ماه پس از ارسال این نامه می‌میرد.

متن این نامه را که در ادامه می‌آید آقای فربد آذسن ترجمه و برای اولین بار در وب‌سایت سفید منتشر شده است. اصل نامه را اینجا ببینید.

پنجم نوامبر ۲۰۰۶

دبیرستان خاویر، خانم لاک‌وود و آقایان پرین، مکفیلی، باتن، ماورِر و کانجیوستای عزیز

بابت نامه‌های دوستانه‌تان از شما ممنونم. حقا که خوب بلدید چطور حال یک پیرمرد پیزوری (هشتاد و چهار ساله!) را در روزهای خانه‌نشینی و به غروب فکر کردنش، خوب کنید. از آنجایی که ریخت فعلی‌ام ایگواناها را هم رو سفید می‌کند، این روزها دیگر در انظار عموم ول نمی‌چرخم.

چه آن‌چه می‌خواهم به شما بگویم هم چندان طولانی نیست و توی چند خط جمع و جور می‌شود. مختصر و مفید: به هر هنری که دلتان می‌خواهد سیخونکی بزنید. تمرینش کنید اگر حوصله‌تان می‌کشد: موسیقی، آواز، رقص، بازیگری، طراحی، نقاشی، مجسمه‌سازی، شعر و اگر به مذاق‌تان خوش می‌آید نوشتن؛ خواه داستان، خواه مقاله و یا هر چیز دیگری که اسمش نوشتن است. فارغ از خوب یا بدش، فارغ از دغدغه‌ی پول یا شهرت؛ برای تجربه‌ی «تعالی» اگر بشود اسمش را چنین گذاشت. برای این‌که ببینید درون‌تان چه خبر است، برای اینکه روحتان را خوب بپرورانید.

جداً عرض می‌کنم! همین حالا یک هنری را شروع کنید و آن را تا آخر عمرتان ادامه دهید. یک نقاشی از خانم لاک‌‍وود بکشید. بامزه یا خیلی موقر خیلی فرقی نمی‌کند. مسیر مدرسه تا خانه را برقصید؛ توی حمام بزنید زیر آواز؛ توی پوره‌ی سیب‌زمینی‌تان دوتا چشم و یک بینی و یک دهان بِکَنید؛ ادای کُنت دراکولا را دربیاورید یا هر چیز شبیه این که هم کار هنری محسوب می‌شود و هم در مسیر آزار پدر و مادرتان گامی به جلو است. این مشق شب‌تان است. امیدوارم اگر انجامش ندادید، خانم لاک‌وود کارتان را با یک صفر بزرگ یک‌سره کند.

یک شعر شش‌خطی بنویسید؛ راجع‌به هر چیزی می‌تواند باشد، ولی بگذارید قافیه داشته باشد. تنیس بازی کردن هم بدون تور منصفانه نیست. هرچه در چنته دارید، رو کنید. ولی به کسی نگویید دارید چه کار می‌کنید. شعرتان را به کسی نشان ندهید و آن را برای کسی نخوانید، نه برای دوست‌دخترتان نه برای خانم لاک‌وود و مشخصا نه برای پدر و مادرتان. قبول؟

شعرتان که تمام شد ریزریزش کنید و تکه‌ها را توی یک سری سطل‌های زباله‌ای که دورترین فاصله را از هم دارند، بریزید. خودتان به این نتیجه خواهید رسید که تا همان جایش هم شعرتان کار کرده و پاداش‌تان را گرفته‌اید. شما «تعالی» را تجربه کرده‌اید، یاد گرفتید درون‌تان چه خبر است و خب طبیعتا روحتان را هم پرورانده‌اید.

خدا خیرتان بدهد!

کورت ونه‌گات

شما را نمی‌دانم، اما من از خواندن این نامه کلی کیف کردم. حتی می‌توانم بگویم طی هفته‌های اخیر این نامه‌ امیدبخش‌ترین و مثبت‌ترین متنی است که خوانده‌ام. ونه‌گات به عنوان یک نویسنده بزرگ بچه‌ها را تشویق می‌کند که علاقه‌شان را دنبال کنند، حتی اگر هنوز در اول راهند و به نظرشان راه دشوار است. از شروع یک مسیر نترسند حتی با وجودی که می‌دانند کارشان چندان چنگی به دل نمی‌زند. حتی اگر می‌خواهند برای دل خودشان دنبال چیزی بروند. حتی اگر خروجی کارشان را قرار نیست کسی ببیند. حتی اگر محصولشان بلافاصله پس از تولید راهی سطل آشغال شود.

نکته‌ی اصلی نامه‌ی ونه‌گات همین است: هیچ‌کس قرار نیست از اول کار نویسنده‌ی خفنی باشد، عکاس خفنی باشد، زبان دیگر را به شکلی خفن بلد باشد، برنامه‌نویس خفنی باشد. هیچ‌کس مادرزاد در یک حرفه‌ خفن نیست. اگر چیزی بلدیم و می‌بینیم کسی می‌خواهد در آن مسیر قدم بگذارد دستش را بگیریم. تشویقش کنیم. راهنمایی‌اش کنیم. نه اینکه به جای راهنمایی کردن مسخره‌اش کنیم، تحقیرش کنیم و در ابتدای راه انگیزه‌اش را کور کنیم.

گاهی اوقات پیرمردهای پیزوری از صدتا جوان پرمدعا بیشتر سرشان می‌شود.