حالا هر کس از وضع افغانستان میپرسد یاد گرفتهام که مثل کارشناسان رسمی جواب دهم. اگر از وضع اقتصادی بپرسند میگویم که با همهی پسماندهگی، اما به دلیل فقدان زیرساختهای مخل پیشرفت و دیوانسالاری مهارنشدنی، این احتمال وجود دارد که افغانها با یک مدیریت کارآمد و عزم ملی، سی ساله از ما پیش بیافتند… بعد هم کمی راجع به مسالهی ملتسازی حرف میزنم و توضیح میدهم که ما شاید صد سال از آنها جلوتر باشیم…
اما این فاصلهی آنها با ماست… فاصلهی ما با آنها چه مقدار است؟! شاید بپرسی مگر این دو فاصله با هم توفیر دارند؟ 30 سال فاصلهی اقتصادی و 100 سال فاصلهی اجتماعی، چه از این سو و چه از آن سو… چه تفاوتی دارد؟
بگذار ساده بگویم -نه مثل یک کارشناس رسمی- که شاید فاصلهی آنها با ما اینقدر زیاد باشد، اما فاصلهی ما با آنها بسیار کم است… زیر 5 سال…
اگر ما مردم قدر یکدیگر ندانیم و قدر کشور ندانیم و افسار مملکت را بدهیم دست جاهطلبیِ چهار نفر قدرتطلب بیفرهنگ سیاسی، یقین بدانیم که ظرف 5 سال بدل خواهیم شد به نسخهی برابر اصل همسایه. گسلها اگر تعمیق شوند و من و تو یکدیگر را دشمن بپنداریم، هزاران خط جنگ دیگر بین ماهای دیگر و شماهای دیگرتر پدید خواهد آمد و… شاید دوباره در همین خانهها زندهگی کنیم، اما کنار خانههامان بایستی کسی با کلاشینکف راه برود…
از کتاب جانستان کابلستان، نوشتهی رضا امیرخانی، نشر افق (صفحهی گودریدز کتاب)
اول فکر کردم نوشته خودته و میخواستم فریاد زنان بیام سراغت که چرا «پسماندهگی»؟
که در انتها اسم رضا امیرخانی رو دیدم.
:))