تمایل عجیب حمله به آدم‌های دیگر

کتاب مثبت از نشر اطراف
عکس از حساب اینستاگرام نشر اطراف atrafpublication@

خودکشی سومین دلیل مرگ جوانان است و حداقل یک مطالعه نشان می‌دهد که دلیل نصف این خودکشی‌ها آزار و اذیت هم‌سالان است. می‌توانی هزاران داستان روی اینترنت پیدا کنی، هزاران کودکی که با امید متولد شده بودند، مدتی در زندگی‌شان شاد بودند و حالا به خاطر این‌که دوستان و آشنایانشان بی‌رحمی را به مهربانی ترجیح داده بودند از دنیا رفته بودند.

چیزی که از همه بیشتر در این داستان‌ها برایم تعجب‌آور بود این بود که مردم چطور با قربانی‌ها -بچه‌هایی که از اول هیچ اشتباهی مرتکب نشده بودند- دشمن می‌شدند. بزرگ‌ترین گناه این بچه‌ها این بود که بهشان تجاوز شده بود، زشت یا زیبا یا اوتیستیک یا بیمار بودند [یا هم‌جنس‌گرا بودند] یا اصلا خودشان بودند. یاد بعضی از پیام‌هایی افتادم که خودم روزی گرفته بودم: شبیه یک سلیطه‌ی ایدزی شدی. تو عوضی هستی، تو هرزه‌ای. حالا آن‌قدر از دریافت این پیام‌ها فاصله گرفته‌ام که دیگر به نظرم شخصی نمی‌آیند، اما هنوز فاصله‌ام آن‌قدر نیست که یادم نیاید دریافت‌کردنشان چه احساسی دارد.

فکر کردم این چه کاری است که انجام می‌دهیم؟ این گرایش کاملا مشترک انسانی به حمله به دیگر انسان‌ها، یا حمله‌ی دسته‌جمعی. چرا تصمیم می‌گیریم دسته‌جمعی دیگران را به خاطر هویت‌شان یا از آن بدتر، به خاطر اتفاقی که برایشان افتاده و از اول هم تقصیری در آن نداشتند، شرمگین کنیم؟ آیا این‌قدر معتقدیم زندگی عادلانه و منصفانه است که می‌توانیم بی‌دلیل مطمئن باشیم که اگر بلایی سر کسی بیاید، همیشه خودش مقصر است؟ چیزی به اسم بدشانسی وجود ندارد؟ یا شاید هم برعکس است. شاید آن‌قدر از بدشانسی می‌ترسیم که کسانی را که دچارش شده‌اند با بی‌رحمی تنبیه می‌کنیم، مثل وسیله‌ای دفاعی تا بدشانسی آن‌ها به ما برخورد نکند. یا شاید همزمان آن‌قدر قبیله‌ای هستیم و آن‌قدر احساس ناامنی می‌کنیم که فقط وقتی دیگران را هل بدهیم بیرون گروه، خودمان را متعلق به آن گروه می‌دانیم. یا کسی چه می‌داند، شاید همه‌اش به خاطر این است که آدم‌ها از چیزی که نمی‌شناسند می‌ترسند و وقتی می‌ترسیم بدترین حالت خودمان را نمایش می‌دهیم. نمی‌دانم. انتظار هم ندارم هیچ‌وقت بفهمم. فقط می‌دانم این وضعیت باید تمام شود.

از کتاب مثبت نوشته‌ی پیج راول و الی بنجامین، ترجمه‌ی فاطمه عرفانی و فرخنده ملکی‌فر، نشر اطراف (معرفی کتاب در طفره‌زنصفحه‌ی گودریدز کتاب)