اونایی که من رو میشناسن، معمولاً میدونن دارن شان یکی از نویسندههای محبوبمه. البته شروع کتابخونیم با دارن شان نبوده، اما مجموعههای حماسهی دارن شان (که ما با نام قصههای سرزمین اشباح خوندیمش) و دیموناتا (که با نام نبرد با شیاطین خوندیمش) بخشی از دوران نوجوانی من رو به خودشون اختصاص دادن. اولین ترجمهی داستانی هم که ازم منتشر شد، ترجمهی داستان کوتاه هاگوراسان بود که سال 94 توی مجلهی شگفتزار، وابسته به آکادمی فانتزی، منتشر شد (سایت آکادمی فانتزی از دسترس خارج شده، اما اگه دوست داشتین داستان رو بخونین، میتونین نسخهی آرشیوشدهاش رو اینجا ببینین. بعداً دستی به سر و روش میکشم و با ویرایش جدید همینجا بازانتشارش کنم). خلاصه که من کارهای دارن شان رو دوست داشتم و هنوز هم دارم.
فروردین سال 99 بود که دارن شان در اوج کرونا، بیخبر و بعد از مدتها که اثری برای ردهی سنی نوجوان بیرون نداده بود، سه جلد اول از مجموعهی جدیدش رو منتشر کرد: آرچیبالد لاکس. یادمه اون روزی که یکهو خبرش رو اعلام کرد، چقدر ذوق کردم. انتشار ناگهانی کتابش هم پرماجرا بود. خودش میگفت برنامه داشته تا اواخر سال میلادی برای انتشارش صبر کنه و قبل از انتشار کلی براش تبلیغات کنه، اما با شروع دوران قرنطینه تصمیم گرفته کتاب رو زودتر منتشر کنه تا افراد بتونن توی اون اوضاع بد این مجموعه رو بخونن؛ شاید بهکمکش از فکرهای شوم کرونایی برای مدت کوتاهی بیرون بیان و تحمل قرنطینه براشون سادهتر بشه. جلد اولش هم رایگان منتشر کرد تا افراد بیشتری بهش دسترسی داشته باشن. با وجود انتشار یکهویی، کتاب بهسرعت توی چارتهای گوگل و آمازون رتبهی یک رو گرفت.
دارن شان مجبور شد این مجموعه رو سلفپابلیش کنه؛ یعنی ناشرش خودشه، نه هیچ موسسهی انتشاراتی خاصی. علتش هم اینه که نتونسته بود ناشری پیدا کنه که حاضر باشه این مجموعه رو چاپ کنه. زمانی که کتاب رو برای کارگزارها و ناشرها میفرستاده، قبولش نمیکردن و میگفتن «دارن شانی» نیست؛ چون دارن توی این مجموعه از اون فضای تاریک و پر از خشونت کتابهای دیگهاش فاصله گرفته و فانتزی رنگیتری نوشته. توی یکی از پستهای وبلاگش، بعد از تموم کردن پیشنویس اولیهی آخرین سهگانهی مجموعه، نوشته بود وقتی جواب نه رو از ناشرها شنیده، اعتمادبهنفسش خیلی خدشهدار شده. قبلاً مجبور شده بوده کتابهای بزرگسالش رو سلفپابلیش کنه، اما هیچوقت فکر نمیکرده برای کتابهای نوجوانانهاش هم مجبور به خودانتشاری بشه (چون شهرت آثار نوجوان دارن شان خیلی زیاده). اما بعد از انتشار کتاب، اونم توی یکی از سیاهترین دورانها، بدون اینکه از قبل هیچ تبلیغات و مانوری روش داده باشه، بازخورد خوب مخاطبها رو دیده و کلی انرژی گرفته و برگشته سر پیشنویس مجموعهی آخر و تمومش کرده.
از داستانش بگو
اما اصلاً داستان این کتاب چیه؟ سعی میکنم خلاصه بگم و بخش زیادی از داستان رو لو ندم: آرچیبالد لاکس پسریه که با برادرش و پدر و مادر ناتنیش زندگی میکنه، یا شاید بهتر باشه بگم «میکرده»، چون مدتی پیش برادرش رو طی حادثهای از دست داده و بعد از اون زندگیش به هم ریخته. یک روز همینطور توی فکر برادرش بوده و حین رفتن به مدرسه تصمیم میگیره اون روز رو به مدرسه نره. میره روی پلی بر رود تیمز و مشغول تماشای منظره میشه که چیز عجیبی میبینه: دختری که داره دواندوان از دست دوتا آدم اسلحهبهدست فرار میکنه. البته ماجرا وقتی عجیبتر میشه که آرچی (اسمی که بقیه عمدتاً آرچیبالد رو باهاش صدا میزنن) متوجه میشه فقط خودش میتونه اونا رو ببینه!
بیشتر از این توضیحی دربارهی داستان نمیدم. فقط بگم که فانتزی دوستداشتنیایه. پر از اتفاقات، جهانهای موازی و البته غافلگیریهای دارن شانی. من رو تونست خوب با خودش همراه کنه. این نکته رو هم فراموش نکنین که آرچیبالد لاکس و پل بین دنیاها، جلد اول از سهگانهی اول این مجموعه است. این مجموعه در کل 9 جلد داره که در قالب سه تا سهگانه منتشر شده. از اول دارن شان قصد داشته اون رو در قالب سه جلد منتشرش کنه، اما حجم هر جلد زیاد میشده و برای کتاب نوجوان مناسب نبوده. برای همین تصمیم گرفته هر جلد رو تبدیل به سهگانه کنه (درست مثل حماسهی دارن شان) داستان هر جلد توی همون جلد تموم میشه، اما هر سهگانه یک آرک داستانی مستقل رو تشکیل میده. اگه همهچی بدون مشکل پیش بره، امیدواریم که خیلی زود بتونیم ترجمهی سایر جلدها رو هم منتشر کنیم.
الهامگرفته از…
هر نویسندهای موقع نوشتن کتابهاش تحت تأثیر نویسندههای دیگهایه. دارن هم از این موضوع مستثنی نیست و اتفاقاً برای مجموعهی آرچیبالد لاکس، گفته که رنگ و بوی آثار چه نویسندههایی توی این کارش وجود داره. اسامی آشنایی هم هستن: جی. کی. رولینگ، نیل گیمن (بینگ! دوتا از نویسندههای محبوب دیگهی من که بعیده کسی اونا رو نشناسه)، اورسولا لو گویین (نویسندهی مجموعهی دریای زمین) و دایانا واین جونز (لطفاً اگه قلعهی متحرک هاول رو از این نویسنده نخوندین، در اولین فرصت بخونینش و لذت مطالعهاش رو به خودتون هدیه بدین).
دارن شان و چالش جهانسازی
جهانسازی موضوعیه که نویسندهها معمولاً توی اون به مشکل میخورن. در عین حالی که باید دنیای خلقشدهات رو به خواننده نشون بدی، باید حواست باشه که زیادی توضیح ندی تا حوصلهی خواننده سر نره و داستان حالت ایستا پیدا نکنه. پیدا کردن چنین نقطهی تعادلی کار سختیه. دارن شان هم توی این مجموعه دست به جهانسازی زده و قاعدتاً باید چنین چالشی رو تجربه کرده باشه. خودش مطلبی رو دربارهی این چالش در مجموعهی آرچیبالد لاکس نوشته که ترجمهاش کردم و میتونین اینجا مطالعهاش کنین:
مطلب جالبیه، از این لحاظ که یکجورهایی پشت صحنهی نویسندگیه. زیاد هم طولانی نیست. در نهایت این خواننده است که باید تصمیم بگیره آیا دارن توی جهانسازیش موفق بوده یا نه (نظر من؟ در مجموع بوده)
اگه دوست داشتین این کتاب رو تهیه کنین، میتونین به فروشگاه نشر ویدا مراجعه کنین. اونجا همیشه تخفیف داره. البته الان همزمان با نمایشگاه کتاب در فروشگاه نشر ویدا تخفیف ویژهای روی تمام محصولات اعمال شده که شامل آرچیبالد لاکس و پل بین دنیاها هم میشه. قیمتش هم بعد تخفیف (با توجه به قیمتهای عجیبغریب این روزهای کتاب) مناسب میشه.
برای خوندن صفحات اول کتاب هم به این پست کانال تلگرام نشر ویدا سر بزنین.
اگه کتاب رو خوندین و نظری دربارهی ترجمهاش داشتین، خوشحال میشم باهام در میون بذارین. پیدا کردن منم آسونه. اگه از قبل من رو نمیشناسین، میتونین از طریق صفحهی گودریدزم، بخش «تماس با من» همین سایت یا سادهتر، توی بخش نظرات همین مطلب باهام در ارتباط باشین.
خوشحال میشم بعد از خوندن کتاب، نظرتون رو توی صفحهی گودریدزش ثبت کنین:
همین! امیدوارم بخونینش و ازش لذت ببرین.
درود. بقیه مجموعه در دست ترجمه است؟
بله. بهزودی جلد دوم هم منتشر میشه.