چه کسی میداند. شاید پایان آدمها روز مرگشان نباشد و پایان هر کس روزی باشد که دیگر هیچ کس دربارهاش حرف نمیزند. شاید وقتی میمیری واقعا ناپدید نمیشوی و تبدیل به سایههایی تیره میشوی. با گذشت زمان، همچنان که مردم فراموشت میکنند، شبحت کمکم در تاریکی فرو میرود ولی تو باقی میمانی تا آن زمان که کسی اسمت را روی این سیاره صدا میزند. و وقتی برای آخرین بار کسی اسمت را صدا زد آخرین نشانههای شبحت -کک و مکهای روی دماغت، لب بالاییات که به شکل قلب بود- برای همیشه محو میشوند. اگر این موضوع درست باشد پس بهتر است بعد از مردن هر کسی نامش را صدا کنیم. برای اینکه هرگز نمیدانی. هرگز نمیدانی کدام دفعه که صدایش میکنی ممکن است آخرین بار باشد.
و بعد همه چیز برای همیشه ناپدید میشود.
از کتاب عروس دریایی نوشتهی اَلی بنجامین، ترجمهی کیوان عبیدی آشتیانی، نشر افق (صفحهی گودریدز کتاب)
همینطوری موندم. چه پاراگراف سنگینی بود!
چه غمگین و واقعی…
ولی حیف که فراموش میکنیم…